قوی ترین آدم دنیا هم که باشی
گاهی از پس بعضی چیز ها بر نمی آیی.
چیز هایی که شاید هیچ کس نبیند و بزرگی اش را حس نکند.
قوی ترین آدم دنیا هم که باشی
گاهی بعضی چیز ها برایت آنقدر وزن می گیرند،
آنقدر در دلت سنگینی می کنند
که فکرش را هم نمی کنی روزی بتوانی فراموششان کنی.
به خیالت هم نمی رسد روزی بیاید
که آن همه سنگینی رسوب کرده در قلبت شسته شود،
پاک شود. و دیگر لبخندت را زمین گیر غمی کهنه نکند.
قوی ترین آدم دنیا هم که باشی
گاهی می بینی فعلی به سادگی «بخشیدن» چقدر سخت است.
سخت تر از تمام کارهای سخت دنیا.
حتی سخت تر از فراموش کردن، کنار آمدن.
سخت تر از تحمل دلتنگی و درد دل کردن.
می بینی بخشیدن چقدر نیرو می خواهد که با خودت کنار بیایی
و تمام آن کار های سخت را با هم انجام دهی.
تا شاید بتوانی قدم در راه بخشش بگذاری.
گذشتن از دیوار خاری که یک روز جایی درست سر راه نگاه پر اعتمادت
به زندگی ساخته شده و تمام رویا هایت را زخمی کرده آسان نیست.
اما اگر بتوانی از آن عبور کنی. بخشیدن خیلی سخت است
اما به سبک شدن دل، به یک لبخند آسوده می ارزد نه؟
زندگی را زندگی کن
عاشقانه
تا ته قصه برو
بی اعتنا به شمارش معکوس
صدای گذر ثانیه ها را به فال نیک بگیر
تا ته قصه برو
تا نگویند بی احترامی کردی
بگذار
و
بگذر
فقط عاشقانه...
آری آری زندگی زیباست



زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست