که بــــد عاشقــــ میشمــــ تــــو که میدونستیــــ چرا موندیــــ پیشمــــ قصــــه مــــن و تــــو
مثل قصه راه شب رادیوست
با این تفاوت که فقط من و تو می شنویم
بگذار قراری بگذاریم،پای هیچ کلاغی به قصه ی ما باز نشه
هر شب همین موقع
صدای پای تو را می شنوم
تو هرشب پشت همین در می آیی
و منتظر میشوی تا خوابم نبرد
خوابم که برد تو با بوسه ای تا صبح خاطره می سازی
شاید هم یک شعر
فردای روز شعر تو خواندنی ست و خاطره ات ماندنی
و من خواب را دوست دارم برای همین رویاهای زیبا
میدونی که بد عاشق می شم
فکر نبودنت کابوس شب های منه
تو که میدونی چرا موندی پیشم؟
میخواهم صدایت را برای من جا بذاری
عطر شعرهایت، گرمای حرفهایت
میدانی من شبیه فرهاد نیستم ،شبیه مجنون نیستم
شبیه هیچ یک از اسطوره های عشقی نیستم