همیشه فکر می کردم
چیزهایی هست که بدون آنها نمی شود زندگی کرد.
وسایلی که آنقدر به استفاده کردن از آنها وابسته شده ایم
که نبودنشان انگار تمام زندگی مان را ناقص می کند
و بدون آنها هیچ کاری به سادگی پیش نمی رود.
چیزی مثل اتومبیل، تلویزیون یا مثل تلفن همراه.
همین دستگاه کوچک که همه جا بی اراده در دستمان است.
در خیابان، محل کار، خانه، حتی موقع غذا خوردن.
که وقت و بی وقت صدایش بلند می شود
تا بگوید کسی به یاد ما افتاده.
یا مناسبت خاصی را برایمان یادآوری می کند.
چه تبریک ها چه شعر ها و چه جملات زیبایی
که دست به دست می چرخد و به ما می رسند.
چه آدم هایی که به خاطرت می آورند
جایی دور از تو به یادت هستند.
چه دوستانی که دوران طولانی رفاقت را
با پیام های گاه به گاه و سر سری، کوتاه می کنند.
و چه آدم هایی که ثابت می کنند جایت کنارشان خالی است.
همین دستگاه کوچک گاهی تو را به حال تنهایی خودت می گذارد.
و گاهی هم لحظه های تنهایی ات را با بودن یک دوست،
یک آشنا حتی از راه دور به دقیقه های قشنگ با هم بودن تبدیل می کند.
کنار همه تلخی ها، بودنش زیاد هم بد نیست. نه؟
خدایی می کند
قلب پاکم...
تو بودی با هر گناهی
قلبم ندید و گذشت
تو رفتی اینبار
دور تو خط کشید و گذشت
به آینه نگاه می کنم
در چشمهای من
چیزی جا مانده
نگاه تو...!
زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل !
چشم فراموش میکند اما دل هرگز !
پس بدان که تا زمانی دل زنده است فراموش نخواهی شد …